دنیا بدون وجود مهندسان!

هیچ فکر کردهاید که اگر مهندسان نبودند دنیا چه شکلی می‌شد؟

عکسهای زیر پاسخ به این سوال را برای شما مجسم می‌سازد.

 منبع:

سایت روانیار

اخلاق

روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند...جواب داد اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1 اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10 اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =100 اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =1000 ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست پس ان انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت = = = = = = نتیجه : اگر اخلاق نباشد انسان خدای ثروت و اصل و نسب و زیبایی هم باشد هیچ نیست

خوشمزه ترین بستنی

هیچ چیز به پاکی و صفای بچگی نمیرسه.یادمه وقتی بچه بودیم یه سال تابستان برادرام از طرف مدرسه اردو رفته بودن پارک ارم؛عصری وقتی برگشتن کلی واسم از جاهاییکه رفته بودن و کاراییکه کرده بودن تعریف کردن آخرشم دست کردن جیبشونو یه پلاستیک در آوردن توش یه نون بستنی لهیده بود گفتن ما اینو واسه تو آوردیم اونجا بهمون بستنی نونی دادن یکیشو نصف کردیم خوردیم یکیشم گذاشتیم جیبمون تا واسه تو بیاریم ببخشید که آب شده......راستش این بستنی خوشمزه ترین بستنی عمرم بود که مزه اش بعد از گذشت حدود بیست سال هنوز از یادم نرفته. 

شما تا حالا از این بستنیا خوردین؟

گلهای زندگیم

سلام به تو دوست عزیزی که این مطالبو میخونی . 

راستش همین الان به ذهنم اومد عین کسایی که تو یه بطری نامه میگذارن میندازن تو دریا تا اتفاقی یکی پیداش کنه و بخونه منم توی این دریای اطلاعات چیزکی مینویسم تا یکی پیدام کنه وبخونتم خوب بگذریم.تو پست اولم گفته بودم ۲ تا دختر دارم اسم دختر بزرگم نازگل است شش سال و نیمه است ودختر کوچیکم نگین هشت ماهشه.این روزا نگین به سرعت داره مراحل تکامل رو طی میکنه همین دو هفته پیش بود که تازه یاد گرفته بود چهار دست و پا بره الان دیگه از یه پله بالا میاد و خودشو از وسایل بالا میکشه و می ایسته و من فکر میکنم که عمر چه به سرعت میگذره مثل برق و باد. 

نازگل امسال میره کلاس اول؛دخترم تواناییهای زیادی داره ارگ میزنه زبان انگلیسی میدونه و خوندن فارسی را هم خودش تا حدودی یاد گرفته.شنا و ژیمناستیک هم بلده. 

اندر باب اتفاقات و احوالات دخملا بعدا واستون مینویسم.... 

نگین از خواب بیدار شده برم بهش برسم تا اپ بعدی بای

تاسیس دانشگاه استانفورد توسط زن و شوهری عجیب

خانمی با لباس کتان راه‌راه و شوهرش با کت وشلوار نخ‌نما‌شدهی خانه‌دوز در شهر بوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رئیس دانشگاه هاروارد شدند. منشی فورا متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و احتمالا شایسته حضور در کمبریج هم نیستند.
مرد به آرامی گفت: مایل هستیم رئیس را ببینیم.
منشی با بی حوصلگی گفت: ایشان تمام روز گرفتارند.
خانم جواب داد: ما منتظر خواهیم شد.
منشی ساعت‌ها آنها را نادیده گرفت، به این امید بود که بالاخره دلسرد شوند و پی کارشان بروند. اما این طور نشد. منشی به تنگ آمد و سرانجام تصمیم گرفت مزاحم رئیس شود، هرچند که این کار نامطبوع بود که همواره از آن اکراه داشت. و به رئیس گفت: شاید اگر چند دقیقه ای آنان را ببینید، پی کارشان بروند.
رئیس با اوقات تلخی آهی کشید و سرتکان داد. معلوم بود شخصی با اهمیت او، وقت ملاقات با آنها را نداشت. به علاوه از اینکه لباسی کتان و راه راه وکت وشلواری خانه دوز دفترش را به هم بریزد،خوشش نمی آمد. رئیس با قیافه ای عبوس و با وقار سلانه سلانه به سوی آن دو رفت.
خانم به او گفت: ما پسری داشتیم که یک سال در هاروارد درس خواند. او اینجا راضی بود. اما حدود یک سال پیش در حادثه‌ای کشته شد. شوهرم و من دوست داریم بنایی به یادبود او در دانشگاه بنا کنیم.
رئیس تحت تاثیر قرار نگرفته بود ... او یکه خورده بود. با غیظ گفت: خانم محترم ما نمی‌توانیم برای هرکسی که به هاروارد می آید و می‌میرد ، بنایی برپا کنیم. اگر این کار را بکنیم ، اینجا مثل قبرستان می‌شود!
خانم به سرعت توضیح داد: آه ، نه. نمی‌خواهیم مجسمه بسازیم. فکر کردیم بهتر باشد ساختمانی به هاروارد بدهیم.? رئیس لباس کتان راه راه و کت و شلوار خانه‌دوز آن دو را برانداز کرد و گفت : یک ساختمان !می‌دانید هزینه ی یک ساختمان چقدر است؟ ارزش ساختمان های موجود در هاروارد هفت ونیم میلیون دلار است.
خانم یک لحظه سکوت کرد. رئیس خشنود بود. شاید حالا می‌توانست ازشرّشان خلاص شود.
زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت : آیا هزینه راه اندازی دانشگاه همین قدر است ؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نیندازیم؟شوهرش سر تکان داد. قیافه رئیس دستخوش سر درگمی و حیرت بود.
آقا و خانم' لیلاند استنفورد' بلند شدند و راهی پالوآلتو در ایالت کالیفرنیا شدند ، یعنی جایی که دانشگاهی ساختند که نام آنها را برخود دارد: دانشگاه استنفورد، یادبود پسری که هاروارد به او اهمیت نداد.