گلهای زندگیم

سلام به تو دوست عزیزی که این مطالبو میخونی . 

راستش همین الان به ذهنم اومد عین کسایی که تو یه بطری نامه میگذارن میندازن تو دریا تا اتفاقی یکی پیداش کنه و بخونه منم توی این دریای اطلاعات چیزکی مینویسم تا یکی پیدام کنه وبخونتم خوب بگذریم.تو پست اولم گفته بودم ۲ تا دختر دارم اسم دختر بزرگم نازگل است شش سال و نیمه است ودختر کوچیکم نگین هشت ماهشه.این روزا نگین به سرعت داره مراحل تکامل رو طی میکنه همین دو هفته پیش بود که تازه یاد گرفته بود چهار دست و پا بره الان دیگه از یه پله بالا میاد و خودشو از وسایل بالا میکشه و می ایسته و من فکر میکنم که عمر چه به سرعت میگذره مثل برق و باد. 

نازگل امسال میره کلاس اول؛دخترم تواناییهای زیادی داره ارگ میزنه زبان انگلیسی میدونه و خوندن فارسی را هم خودش تا حدودی یاد گرفته.شنا و ژیمناستیک هم بلده. 

اندر باب اتفاقات و احوالات دخملا بعدا واستون مینویسم.... 

نگین از خواب بیدار شده برم بهش برسم تا اپ بعدی بای

نظرات 6 + ارسال نظر
مامانگار چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:58 ق.ظ

...سلامی دوباره مهرنوش عزیز..
...پستهایی که مربوط به بچه ها و مراحل رشد و بزرگ شدن شونه..خیلی حس و حال خوبی داره !...سرشار از زندگی و امید و تکاپوست !...
..دیدن بچه ای که باکلی تلاش و زحمت و شوق و ذوق..چهاردست و پا میره..و کم کم بلندمیشه..و افتان و خیزان راه می افته !...آدم رو شرمنده خودش میکنه...شرمنده که روح پرجوش و خروش و سرشار از تلاطم و زیبایی و حرکت زندگی رو به شایستگی درک نکرده..و دم از یاس و بدبینی و ناامیدی میزنه !!..

مامانگار چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:05 ق.ظ

...اینطور که از ساعت آپ کردنت و حضورت تو خونه معلومه..باوجودیکه مهندسی ...یه دانشکده تاپ رو داری..اما ترجیح دادی خونه بمونی و دختر گلت رو بزرگ کنی...این یه تصمیم درست و اصولیه عزیزم..
...دخترت نگین ..در این سن شدیدا به حضور دائمی مادر در کنارش نیازمنده !..
..مطمئنم که در مورد پرورش کودک مطالعه داری و مشورت هم میکنی....
...این دایی آلن رو بگو که چه میکنه بااین دخترای گل و نازنین خواهرش !!!

آلن چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:12 ق.ظ

دایی قربونشون بره. (منظورم دایی بزرگه بودا)

مراحل رشد نازگل رو دقیق خاطرم هست.
خب اون موقع سن خودم هم کمتر بود و دغدغه ها کمتر و انرژی بیشتر.

ولی نگین ماشالا خیلی زود داره رشد میکنه.
هر دفعه که می بینمش یه کار جدید یاد گرفته.
این یعنی که زمان داره خیلی سریع سپری میشه و ما غافلیم.
امیدوارم که خودت بزرگ شدن لحظه به لحظه بچه ها رو درک کنی.

آلن چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:14 ق.ظ

راستی دیشب یه لحظه زدم کانال ام بی سی 3
داشت یه کارتون نشون میداد که طبق معمول شخصیتاش قیافه های عجق وجقی داشتن.

توو دلم گفتم ، نازگل جات خالیه که بهت بگم :

ا ِ دایی ؟ اونو نگاه کن . چقد شکل توئه.

عاطفه چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:14 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

خدا این گلهای زندگی رو برات حفظ کنه مهرنوش جان..

کیانا جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:11 ب.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

جوونم ...الهی فداشوووووووووووون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد